Admin
25-05-2019, 01:10 PM
الإمام ناصر محمد اليماني
11 - 04 - 1430 هـ
07 - 04 - 2009 مـ
۱۸-فروردین-۱۳۸۸ه.ش.
02:48 صباحاً
ـــــــــــــــــــــ
پاسخ تکمیلی به سؤال درمورد:
قصه موسى دروادی مقدس وقصه سامريّ با بني إسرائيل ..
تفسیر این آیه چیست:
بسم الله الرحمن الرحيم { إني أنا ربّك فاخلع نعليك إنك بالواد المقدس طوى }
و { واضمم يدك إلى جناحك تخرج بيضاء من غير سوء آية أخرى }
وهمین طور{ فأخرج لهم عجلاًجسداً له خوار فقال هذا إلهكم وإله موسى فنسي }
بسم الله الرحمن الرحيم، وسلامٌ على المُرسلين والحمدُ لله ربّ العالمين..
و خداوند تعالى میفرماید:
{وَهَلْ أَتَاكَ حَدِيثُ مُوسَىٰ ﴿٩﴾ إِذْ رَأَىٰ نَارًا فَقَالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّي آنَسْتُ نَارًا لَعَلِّي آتِيكُمْ مِنْهَا بِقَبَسٍ أَوْ أَجِدُ عَلَى النّار هُدًى ﴿١٠﴾ فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِيَ يَا مُوسَىٰ ﴿١١﴾ إِنِّي أَنَا ربّك فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى ﴿١٢﴾ وَأَنَا اخْتَرْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِمَا يُوحَىٰ ﴿١٣﴾ إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِي وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِي ﴿١٤﴾ إِنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ أَكَادُ أُخْفِيهَا لِتُجْزَىٰ كُلُّ نَفْسٍ بِمَا تَسْعَىٰ ﴿١٥﴾ فَلَا يَصُدَّنَّكَ عَنْهَا مَنْ لَا يُؤْمِنُ بِهَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَتَرْدَىٰ ﴿١٦﴾}صدق الله العظيم [طه].
{ و آیا داستان موسی به تو رسیده است؟ (۹) آنگاه که آتشی مشاهده کرد و به اهل بیت خود گفت: اندکی مکث کنید که از دور آتشی به چشم دیدم، باشد که یا پارهای از آن آتش بر شما بیاورم یا از آن (به جایی) راه یابم. (۱۰) چون موسی به آن نزدیک شد ندا شد که ای موسی، (۱۱) منم پروردگار تو، نعلین از خود به دور کن که اکنون در وادی مقدس طوی قدم نهادهای. (۱۲) و من تو را برگزیدم، در این صورت به سخن وحی گوش فرا ده. (۱۳) منم خدای یکتا که هیچ خدایی جز من نیست، پس مرا (به یگانگی) بپرست و نماز را مخصوصا برای یاد من به پادار. (۱۴) و محققا ساعت قیامت خواهد رسید و من خواهم که آن ساعت را پنهان دارم تا هر نفسی به پاداش اعمالش برسد. (۱۵) پس زنهار مردمی که به قیامت ایمان ندارند و پیرو هوای نفسند تو را از یاد آن بازندارند و غافل نکنند و گرنه هلاک خواهی شد. (۱۶)}
وبعد به کلام خداوند با موسی میرسم و فرمانی که برای درآوردن کفشهایش به اوداده میشود. این فرمان برای تقدیس نور پروردگارش است که بر زمین افکنده شده بود و وادی که نور ذات پروردگار بر آن افتاده بود؛ وادی مقدس طور گردید چون نور خدا بر موسی افکنده شده و موسی هنوز کفش بر پایش بود؛ برای همین خداوند به او فرمان داد تا من باب تقدیس نور پروردگار؛ آنها را از پایش خارج کند. آن وادی به علت تابش نور خداوند؛ وادی مقدسی شد و برای همین خداوند تعالی میفرماید:
{فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِيَ يَا مُوسَىٰ ﴿١١﴾ إِنِّي أَنَا ربّك فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ} صدق الله العظيم.
{چون موسی به آن نزدیک شد ندا شد که ای موسی، (۱۱) منم پروردگار تو، نعلین از خود به دور کن}
این برای تقدیس نور خداوند بود؛ چطور ممکن بود با کفش در مکانی بایستد که به واسطه تابش نور پروردگارش مقدس شده بود! حال به این سخن پروردگار با او میرسم. خداوند تعالی میفرماید:
{فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِيَ يَا مُوسَىٰ ﴿١١﴾ إِنِّي أَنَا ربّك فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى ﴿١٢﴾ وَأَنَا اخْتَرْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِمَا يُوحَىٰ ﴿١٣﴾ إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِي وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِي ﴿١٤﴾ إِنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ أَكَادُ أُخْفِيهَا لِتُجْزَىٰ كُلُّ نَفْسٍ بِمَا تَسْعَىٰ ﴿١٥﴾ فَلَا يَصُدَّنَّكَ عَنْهَا مَنْ لَا يُؤْمِنُ بِهَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَتَرْدَىٰ ﴿١٦﴾} صدق الله العظيم [طه].
{چون موسی به آن نزدیک شد ندا شد که ای موسی، (۱۱) منم پروردگار تو، نعلین از خود به دور کن که اکنون در وادی مقدس طوی قدم نهادهای. (۱۲) و من تو را برگزیدم، در این صورت به سخن وحی گوش فرا ده. (۱۳) منم خدای یکتا که هیچ خدایی جز من نیست، پس مرا (به یگانگی) بپرست و نماز را مخصوصا برای یاد من به پادار. (۱۴) و محققا ساعت قیامت خواهد رسید و من خواهم که آن ساعت را پنهان دارم تا هر نفسی به پاداش اعمالش برسد. (۱۵) پس زنهار مردمی که به قیامت ایمان ندارند و پیرو هوای نفسند تو را از یاد آن بازندارند و غافل نکنند و گرنه هلاک خواهی شد. (۱۶)}
سپس خداوند می خواهد از موسی درباره چیزی که در دست اوست سؤال نماید ؛ خداوند میداند که عصاست ،اما آن را از زبان موسی بیان میکند تا برای ما روشن شود که آن چه که در دست موسی است تنها یک عصای عادی است:
{أَهُشُّ بِهَا عَلَىٰ غَنَمِي وَلِيَ فِيهَا مَآرِبُ أُخْرَىٰ ﴿١٨﴾} [طه]،
{ برگ درختان را با آن برای گوسفندانم فرومیریزم؛ و مرا با آن کارها و نیازهای دیگری است}
و با آن از خود دفاع می نماید.
خداوند بعد از توصیف آن می خواهد موسی و ما عجایب قدرت خداوند سبحان را ببینیم پس می فرماید:
{قَالَ أَلْقِهَا يَا مُوسَىٰ ﴿١٩﴾ فَأَلْقَاهَا فَإِذَا هِيَ حَيَّةٌ تَسْعَىٰ﴿٢٠﴾}صدق الله العظيم [طه]
{گفت: «ای موسی! آن را بیفکن(۱۹)پس موسی آنرا افکند، که ناگهان زنده شد و به هر سو میشتافت. (۲۰)}
اما موسی به عقب برگشت و پشت سر خودرا نگاه نکرد ، کفش خود را نیز برنداشت و با پای برهنه از آن مار بزرگ گریخت. عصا آشکارا به ماری تبدیل شد که روی دمش ایستاد ولی موسی در پشت سرماربود و تصور می کرد اگر مار برگردد او را دیده ومیبلعد با این که خداوند با او صحبت میکرد ولی وجودش سرشار از وحشت شده بود؛ به همین دلیل نیز به عقب چرخیده و بدون برداشتن کفش خود با پای برهنه گریخت. اما خداوند به خطاب نمود:
{يَا مُوسَى لا تَخَفْ إِنِّي لا يَخَافُ لَدَيَّ الْمُرْسَلُونَ} صدق الله العظيم [النمل:10]
{ای موسی مترس که پیغمبران در حضور من هرگز نمیترسند}
سپس موسی بازگشت اما هنوز از آن مار واقعی(ثعبان المبین) که شبیهاش را از نظر بزرگی و ضخامت تا آن وقت ندیده بود، میترسید. اوبازگشت چرا که از خدا حیا میکرد اما هنوز میترسید. خداوند به او فرمان داد که نترسد و آن را بردارد لذا زمانی که آن را از دمش گرفت احساس کرد که زنده است ودر دست او تکان میخورد پس دریافت این مارواقعا زنده است و چیزی که دیده سحر و رؤیای بصری نیست. سپس خداوند آن را به شکل اولش بازگرداند وتبدیل به همان عصایی شد که موسی با کمک آن احشام را رانده و استفادههای دیگی از آن میکرد.
واما درباره دستش، او دست خود را روی قلبش نهاد و جیب روی قلب او بود سپس آن را در حالی که نورانی بود از جیب خارج کرد؛ نوری از آن ساطع میشد که حتی در روشنی روز میدرخشید و منظور خداوند تعالی از :
{مِنْ غَيْرِ سُوءٍ} صدق الله العظيم [طه:22]
این است که واقعاً و با نور حقیقی میدرخشید نه این که سحری بصری باشد.
و اما سؤالت در مورد گاو(عجل) که سامری با آن بنی اسراییل را به فتنه انداخت؛ سامری آن گاو را با تجارب زیادی که در ساختن زیور آلات به دست آورده بود اززیورهای شیشهای درخشان ساخت و از مواد معدنی الماسی زیبا ساخت ( مترجم: دست ساز بود). بنی اسراییل اولین بار بود که چنین شیشههای معدنی غریب و زیبایی را میدیدند؛ بلکه بسیار بسیار زیبا بود؛ وقتی ان را دیدند به شدت متحیر شدند و سامری به آنان گفت:" این خدای شما و موسی است" پس در برابر آن افتادند و پرستشش کردند و گرد آن جمع شده و اعتکاف کردند تا موسی بازگشت و آن را به آتش کشید تا به شدت داغ شد و سپس آن را به آب افکند. از نظر علمی این امری شناخته شده است که اگر شیشه در معرض حرارت قرار گرفته و سپس در آب انداخته شود؛ فورآً ذره ذره و پراکنده میشود؛ پس به علت حرارت و به دنبال آن سرما کاملا پودر و پراکنده میگردد. وقتی موسی آن را داغ کرد و به آب دریا انداخت؛ برای گاو سامری هم؛ چنین چیزی رخ داد و ذره ذره شد و پراکنده گردید.
اما سامری به خاطر اختراعی که بعد از تجربههای زیاد به آن دست یافته بود دچار بیماری پوستی شد. او از مواد معدن زیورهایی استخراج کرد که نزد بنی اسراییل شناخته شده نبود. برای همین موسی به او گفت:
{قَالَ فَمَا خَطْبُكَ يَا سَامِرِيُّ ﴿٩٥﴾ قَالَ بَصُرْتُ بِمَا لَمْ يَبْصُرُوا} صدق الله العظيم [طه:95-96].
{گفت: و تو اى سامرى، اين چه كارى بود كه كردى؟ (۹۵) گفت: من به چيزى پی بردم و ديدم كه آنها نمىديدند.}
و روشن شد او با انواع تجارب؛ به اختراعی دست یافته بود که در نظر بنی اسراییل شگفت آور و محیر بود؛ ولی خداوند او را گرفتار بیماری پوستی کرد که در تمام طول حیاتش تا فرا رسیدن مرگ؛ درمان نشد. به مردم هشدار میداد به او دست نزنند چون قادر به تحمل هیچ تماسی نبود وپوستش در تمام طول عمر دردناک بود؛ تا موعد مرگش فرا رسید؛ در حالی که قادر نبود حتی یک ساعت آن را به تأخیر افکند و سپس به جهنم افکنده شد که جایگاه و عاقبتی بسیار بد است؛ این جزای سامری بود؛ عذاب در دنیا وآخرت. برای همین موسی به او گفت:
{قَالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَكَ فِي الْحَيَاةِ أَنْ تَقُولَ لَا مِسَاسَ وَإِنَّ لَكَ مَوْعِدًا لَنْ تُخْلَفَهُ وَانْظُرْ إِلَىٰ إِلَٰهِكَ الَّذِي ظَلْتَ عَلَيْهِ عَاكِفًا لَنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ فِي الْيَمِّ نَسْفًا} صدق الله العظيم [طه:٩٧].
{گفت: «پس برو! [دور شو!] همانا بهرهى تو در دنیا این است که [به دردى مبتلا خواهى شد که پیوسته] مىگویى: «به من دست نزنید!» و براى تو [در آخرت] میعادگاهى است که هرگز از آن تخلّف نخواهد شد و [اکنون] به سوى معبودت که پیوسته آن را میپرستیدى، بنگر! ما آن را به دریا میافکنیم تا ذره ذره وپراکنده شود .}
و اما این سخنش:
{قَالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَكَ فِي الْحَيَاةِ أَنْ تَقُولَ لَا مِسَاسَ} [طه:97]،
{گفت: «پس برو! [دور شو!] همانا بهرهى تو در دنیا این است که [به دردى مبتلا خواهى شد که پیوسته] مىگویى: «به من دست نزنید!»}
این بیماری بود که خداوند سامری را به آن مبتلا کرد؛ او گرفتار بیماری پوستی دردناکی شد که در تمام طول حیاتش نمیتوانست درد ناشی از تماس دیگران را تحمل کند تا این که موعد مرگش فرا رسید؛ زمانی که قادر نبود آن را به تأخیر بیندازد و سپس به جهنم انداخته شد که جایگاه و عاقبتی بسیار بد است و این جزای سامری برای به فتنه انداختن بنی اسراییل و دور کردن آنها از حق بود.
وسلامٌ على المُرسلين والحمدُ لله ربّ العالمين..
ابن عمر عزیزم؛ اطلاعاتت را عوض کن و چیزی به جز آن چه که امامت میگوید نگو. سامری، مسیح دجال نیست. این اجتهاد شخصی توست و علت مرگ سامری هم بیماری بود که در تمام عمر او را عذاب داد وبعد از مدتی هم منجر به مرگش شد و میگوید:
{لَا مِسَاسَ}
{«به من دست نزنید!»}
و با مردم اختلاط نمیکرد.اجتهاد در حد ظن و گمان باقی می ماند وحجت قطعی نیست و ظن کسی را از حق بی نیاز نمی کند.
وسلامٌ على المرسلين والحمدُ لله ربّ العالمين..
أخو الحسين بن عُمر وكافة الأنصار السابقين الأخيار؛ المهديّ المُنتظَر ناصر محمد اليماني.
اقتباس المشاركة: : https://mahdialumma.online/showthread.php?p=5096
11 - 04 - 1430 هـ
07 - 04 - 2009 مـ
۱۸-فروردین-۱۳۸۸ه.ش.
02:48 صباحاً
ـــــــــــــــــــــ
پاسخ تکمیلی به سؤال درمورد:
قصه موسى دروادی مقدس وقصه سامريّ با بني إسرائيل ..
تفسیر این آیه چیست:
بسم الله الرحمن الرحيم { إني أنا ربّك فاخلع نعليك إنك بالواد المقدس طوى }
و { واضمم يدك إلى جناحك تخرج بيضاء من غير سوء آية أخرى }
وهمین طور{ فأخرج لهم عجلاًجسداً له خوار فقال هذا إلهكم وإله موسى فنسي }
بسم الله الرحمن الرحيم، وسلامٌ على المُرسلين والحمدُ لله ربّ العالمين..
و خداوند تعالى میفرماید:
{وَهَلْ أَتَاكَ حَدِيثُ مُوسَىٰ ﴿٩﴾ إِذْ رَأَىٰ نَارًا فَقَالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّي آنَسْتُ نَارًا لَعَلِّي آتِيكُمْ مِنْهَا بِقَبَسٍ أَوْ أَجِدُ عَلَى النّار هُدًى ﴿١٠﴾ فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِيَ يَا مُوسَىٰ ﴿١١﴾ إِنِّي أَنَا ربّك فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى ﴿١٢﴾ وَأَنَا اخْتَرْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِمَا يُوحَىٰ ﴿١٣﴾ إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِي وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِي ﴿١٤﴾ إِنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ أَكَادُ أُخْفِيهَا لِتُجْزَىٰ كُلُّ نَفْسٍ بِمَا تَسْعَىٰ ﴿١٥﴾ فَلَا يَصُدَّنَّكَ عَنْهَا مَنْ لَا يُؤْمِنُ بِهَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَتَرْدَىٰ ﴿١٦﴾}صدق الله العظيم [طه].
{ و آیا داستان موسی به تو رسیده است؟ (۹) آنگاه که آتشی مشاهده کرد و به اهل بیت خود گفت: اندکی مکث کنید که از دور آتشی به چشم دیدم، باشد که یا پارهای از آن آتش بر شما بیاورم یا از آن (به جایی) راه یابم. (۱۰) چون موسی به آن نزدیک شد ندا شد که ای موسی، (۱۱) منم پروردگار تو، نعلین از خود به دور کن که اکنون در وادی مقدس طوی قدم نهادهای. (۱۲) و من تو را برگزیدم، در این صورت به سخن وحی گوش فرا ده. (۱۳) منم خدای یکتا که هیچ خدایی جز من نیست، پس مرا (به یگانگی) بپرست و نماز را مخصوصا برای یاد من به پادار. (۱۴) و محققا ساعت قیامت خواهد رسید و من خواهم که آن ساعت را پنهان دارم تا هر نفسی به پاداش اعمالش برسد. (۱۵) پس زنهار مردمی که به قیامت ایمان ندارند و پیرو هوای نفسند تو را از یاد آن بازندارند و غافل نکنند و گرنه هلاک خواهی شد. (۱۶)}
وبعد به کلام خداوند با موسی میرسم و فرمانی که برای درآوردن کفشهایش به اوداده میشود. این فرمان برای تقدیس نور پروردگارش است که بر زمین افکنده شده بود و وادی که نور ذات پروردگار بر آن افتاده بود؛ وادی مقدس طور گردید چون نور خدا بر موسی افکنده شده و موسی هنوز کفش بر پایش بود؛ برای همین خداوند به او فرمان داد تا من باب تقدیس نور پروردگار؛ آنها را از پایش خارج کند. آن وادی به علت تابش نور خداوند؛ وادی مقدسی شد و برای همین خداوند تعالی میفرماید:
{فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِيَ يَا مُوسَىٰ ﴿١١﴾ إِنِّي أَنَا ربّك فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ} صدق الله العظيم.
{چون موسی به آن نزدیک شد ندا شد که ای موسی، (۱۱) منم پروردگار تو، نعلین از خود به دور کن}
این برای تقدیس نور خداوند بود؛ چطور ممکن بود با کفش در مکانی بایستد که به واسطه تابش نور پروردگارش مقدس شده بود! حال به این سخن پروردگار با او میرسم. خداوند تعالی میفرماید:
{فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِيَ يَا مُوسَىٰ ﴿١١﴾ إِنِّي أَنَا ربّك فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى ﴿١٢﴾ وَأَنَا اخْتَرْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِمَا يُوحَىٰ ﴿١٣﴾ إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِي وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِي ﴿١٤﴾ إِنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ أَكَادُ أُخْفِيهَا لِتُجْزَىٰ كُلُّ نَفْسٍ بِمَا تَسْعَىٰ ﴿١٥﴾ فَلَا يَصُدَّنَّكَ عَنْهَا مَنْ لَا يُؤْمِنُ بِهَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَتَرْدَىٰ ﴿١٦﴾} صدق الله العظيم [طه].
{چون موسی به آن نزدیک شد ندا شد که ای موسی، (۱۱) منم پروردگار تو، نعلین از خود به دور کن که اکنون در وادی مقدس طوی قدم نهادهای. (۱۲) و من تو را برگزیدم، در این صورت به سخن وحی گوش فرا ده. (۱۳) منم خدای یکتا که هیچ خدایی جز من نیست، پس مرا (به یگانگی) بپرست و نماز را مخصوصا برای یاد من به پادار. (۱۴) و محققا ساعت قیامت خواهد رسید و من خواهم که آن ساعت را پنهان دارم تا هر نفسی به پاداش اعمالش برسد. (۱۵) پس زنهار مردمی که به قیامت ایمان ندارند و پیرو هوای نفسند تو را از یاد آن بازندارند و غافل نکنند و گرنه هلاک خواهی شد. (۱۶)}
سپس خداوند می خواهد از موسی درباره چیزی که در دست اوست سؤال نماید ؛ خداوند میداند که عصاست ،اما آن را از زبان موسی بیان میکند تا برای ما روشن شود که آن چه که در دست موسی است تنها یک عصای عادی است:
{أَهُشُّ بِهَا عَلَىٰ غَنَمِي وَلِيَ فِيهَا مَآرِبُ أُخْرَىٰ ﴿١٨﴾} [طه]،
{ برگ درختان را با آن برای گوسفندانم فرومیریزم؛ و مرا با آن کارها و نیازهای دیگری است}
و با آن از خود دفاع می نماید.
خداوند بعد از توصیف آن می خواهد موسی و ما عجایب قدرت خداوند سبحان را ببینیم پس می فرماید:
{قَالَ أَلْقِهَا يَا مُوسَىٰ ﴿١٩﴾ فَأَلْقَاهَا فَإِذَا هِيَ حَيَّةٌ تَسْعَىٰ﴿٢٠﴾}صدق الله العظيم [طه]
{گفت: «ای موسی! آن را بیفکن(۱۹)پس موسی آنرا افکند، که ناگهان زنده شد و به هر سو میشتافت. (۲۰)}
اما موسی به عقب برگشت و پشت سر خودرا نگاه نکرد ، کفش خود را نیز برنداشت و با پای برهنه از آن مار بزرگ گریخت. عصا آشکارا به ماری تبدیل شد که روی دمش ایستاد ولی موسی در پشت سرماربود و تصور می کرد اگر مار برگردد او را دیده ومیبلعد با این که خداوند با او صحبت میکرد ولی وجودش سرشار از وحشت شده بود؛ به همین دلیل نیز به عقب چرخیده و بدون برداشتن کفش خود با پای برهنه گریخت. اما خداوند به خطاب نمود:
{يَا مُوسَى لا تَخَفْ إِنِّي لا يَخَافُ لَدَيَّ الْمُرْسَلُونَ} صدق الله العظيم [النمل:10]
{ای موسی مترس که پیغمبران در حضور من هرگز نمیترسند}
سپس موسی بازگشت اما هنوز از آن مار واقعی(ثعبان المبین) که شبیهاش را از نظر بزرگی و ضخامت تا آن وقت ندیده بود، میترسید. اوبازگشت چرا که از خدا حیا میکرد اما هنوز میترسید. خداوند به او فرمان داد که نترسد و آن را بردارد لذا زمانی که آن را از دمش گرفت احساس کرد که زنده است ودر دست او تکان میخورد پس دریافت این مارواقعا زنده است و چیزی که دیده سحر و رؤیای بصری نیست. سپس خداوند آن را به شکل اولش بازگرداند وتبدیل به همان عصایی شد که موسی با کمک آن احشام را رانده و استفادههای دیگی از آن میکرد.
واما درباره دستش، او دست خود را روی قلبش نهاد و جیب روی قلب او بود سپس آن را در حالی که نورانی بود از جیب خارج کرد؛ نوری از آن ساطع میشد که حتی در روشنی روز میدرخشید و منظور خداوند تعالی از :
{مِنْ غَيْرِ سُوءٍ} صدق الله العظيم [طه:22]
این است که واقعاً و با نور حقیقی میدرخشید نه این که سحری بصری باشد.
و اما سؤالت در مورد گاو(عجل) که سامری با آن بنی اسراییل را به فتنه انداخت؛ سامری آن گاو را با تجارب زیادی که در ساختن زیور آلات به دست آورده بود اززیورهای شیشهای درخشان ساخت و از مواد معدنی الماسی زیبا ساخت ( مترجم: دست ساز بود). بنی اسراییل اولین بار بود که چنین شیشههای معدنی غریب و زیبایی را میدیدند؛ بلکه بسیار بسیار زیبا بود؛ وقتی ان را دیدند به شدت متحیر شدند و سامری به آنان گفت:" این خدای شما و موسی است" پس در برابر آن افتادند و پرستشش کردند و گرد آن جمع شده و اعتکاف کردند تا موسی بازگشت و آن را به آتش کشید تا به شدت داغ شد و سپس آن را به آب افکند. از نظر علمی این امری شناخته شده است که اگر شیشه در معرض حرارت قرار گرفته و سپس در آب انداخته شود؛ فورآً ذره ذره و پراکنده میشود؛ پس به علت حرارت و به دنبال آن سرما کاملا پودر و پراکنده میگردد. وقتی موسی آن را داغ کرد و به آب دریا انداخت؛ برای گاو سامری هم؛ چنین چیزی رخ داد و ذره ذره شد و پراکنده گردید.
اما سامری به خاطر اختراعی که بعد از تجربههای زیاد به آن دست یافته بود دچار بیماری پوستی شد. او از مواد معدن زیورهایی استخراج کرد که نزد بنی اسراییل شناخته شده نبود. برای همین موسی به او گفت:
{قَالَ فَمَا خَطْبُكَ يَا سَامِرِيُّ ﴿٩٥﴾ قَالَ بَصُرْتُ بِمَا لَمْ يَبْصُرُوا} صدق الله العظيم [طه:95-96].
{گفت: و تو اى سامرى، اين چه كارى بود كه كردى؟ (۹۵) گفت: من به چيزى پی بردم و ديدم كه آنها نمىديدند.}
و روشن شد او با انواع تجارب؛ به اختراعی دست یافته بود که در نظر بنی اسراییل شگفت آور و محیر بود؛ ولی خداوند او را گرفتار بیماری پوستی کرد که در تمام طول حیاتش تا فرا رسیدن مرگ؛ درمان نشد. به مردم هشدار میداد به او دست نزنند چون قادر به تحمل هیچ تماسی نبود وپوستش در تمام طول عمر دردناک بود؛ تا موعد مرگش فرا رسید؛ در حالی که قادر نبود حتی یک ساعت آن را به تأخیر افکند و سپس به جهنم افکنده شد که جایگاه و عاقبتی بسیار بد است؛ این جزای سامری بود؛ عذاب در دنیا وآخرت. برای همین موسی به او گفت:
{قَالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَكَ فِي الْحَيَاةِ أَنْ تَقُولَ لَا مِسَاسَ وَإِنَّ لَكَ مَوْعِدًا لَنْ تُخْلَفَهُ وَانْظُرْ إِلَىٰ إِلَٰهِكَ الَّذِي ظَلْتَ عَلَيْهِ عَاكِفًا لَنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ فِي الْيَمِّ نَسْفًا} صدق الله العظيم [طه:٩٧].
{گفت: «پس برو! [دور شو!] همانا بهرهى تو در دنیا این است که [به دردى مبتلا خواهى شد که پیوسته] مىگویى: «به من دست نزنید!» و براى تو [در آخرت] میعادگاهى است که هرگز از آن تخلّف نخواهد شد و [اکنون] به سوى معبودت که پیوسته آن را میپرستیدى، بنگر! ما آن را به دریا میافکنیم تا ذره ذره وپراکنده شود .}
و اما این سخنش:
{قَالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَكَ فِي الْحَيَاةِ أَنْ تَقُولَ لَا مِسَاسَ} [طه:97]،
{گفت: «پس برو! [دور شو!] همانا بهرهى تو در دنیا این است که [به دردى مبتلا خواهى شد که پیوسته] مىگویى: «به من دست نزنید!»}
این بیماری بود که خداوند سامری را به آن مبتلا کرد؛ او گرفتار بیماری پوستی دردناکی شد که در تمام طول حیاتش نمیتوانست درد ناشی از تماس دیگران را تحمل کند تا این که موعد مرگش فرا رسید؛ زمانی که قادر نبود آن را به تأخیر بیندازد و سپس به جهنم انداخته شد که جایگاه و عاقبتی بسیار بد است و این جزای سامری برای به فتنه انداختن بنی اسراییل و دور کردن آنها از حق بود.
وسلامٌ على المُرسلين والحمدُ لله ربّ العالمين..
ابن عمر عزیزم؛ اطلاعاتت را عوض کن و چیزی به جز آن چه که امامت میگوید نگو. سامری، مسیح دجال نیست. این اجتهاد شخصی توست و علت مرگ سامری هم بیماری بود که در تمام عمر او را عذاب داد وبعد از مدتی هم منجر به مرگش شد و میگوید:
{لَا مِسَاسَ}
{«به من دست نزنید!»}
و با مردم اختلاط نمیکرد.اجتهاد در حد ظن و گمان باقی می ماند وحجت قطعی نیست و ظن کسی را از حق بی نیاز نمی کند.
وسلامٌ على المرسلين والحمدُ لله ربّ العالمين..
أخو الحسين بن عُمر وكافة الأنصار السابقين الأخيار؛ المهديّ المُنتظَر ناصر محمد اليماني.
اقتباس المشاركة: : https://mahdialumma.online/showthread.php?p=5096